اصطلاح موردنظر خود را اینجا بیابید...
oxford Idioms and Phrasal verbs (151-160)
چیزی را تمام کردن- فاقد چیزی بودن
Definition: use all of sth and have no more left.
Ex: I have money you can borrow if you run out.
من پول دارم می تونی قرض بگیری اگه تموم کردی.
تمرین: باید الان کاری انجام بدیم چون وقت داره تموم میشه.
ماندن در حل مسئله ای سخت.
Definition: not be able to continue with sth because it is too hard.
Ex: if you get stuck on a difficult word, just ask for help.
اگر شما در لغتی سخت گیرکردید تقاضای کمک کنید.
تمرین: من در یک سوال گیر کردم.
جا انداختن چیزی/ جاماندن از چیزی
Definition: not include sth,or fail to include sth. SYN leave sth out.
Ex: make sure you do not miss any details out.
اطمینان حاصل کنید که هیچ جزیئاتی را جا ننداخته باشید.
تمرین: اگر در یک سوال بمونم ( گیر کنم) اونو جا میندازم. ( ننوشته ازش رد میشم)
فراموش کردن / به خاطر نیاوردن
Definition: if your mind goes blank you are unable to remember the answer to a question.
Ex: I was in such a panic my mind just went completely blank.
در چنان ترسی بودم که همه چیز از ذهنم کاملا پرید
تمرین: قلبم شروع کرد به تپیدن زیاد و هیچی یادم نیومد.
نفش کشیدن / دم فرو بردن
Definition: take air into your lungs. OPP breathe out.
Ex: the doctor made me breathe in while he listened to my chest.
دکتر گفت نفس عمیق بکش در حالی که به صدای قفسه سینه ام گوش می داد.
تمرین: به آرامی نفس کشیدم تا خودم رو آروم کنم.
چنگی به دل نمی زنه / خیلی خوب نیست / تعریفی نداره
Definition: INF not be very good.
Ex: I gave you a failing grade because your paper was not up to much.
نمره قبولی بهت ندادم چون مقاله ات چندان تعریفی نداشت.
تمرین: زبان فرانسه اش چنگی به دل نمی زنه اما آلمانیش معرکه است.
بدتر شدن شرایط/ از چاله به چاه افتادن.
Definition: (of a bad condition or situation) become even worse
Ex: after losing my job things went from bad to worse.
بعد از از دست دادن شغلم اوضاع بدتر شد.
تمرین: همه چیز خراب تر شد به عنوان یک امر روزانه.
بهتر کار دیگه رو انجام دهید.
Definition: used to suggest that sb should do sth differently.
Ex: You would be better off doing a different type of course.
شما بهتر یک دوره دیگه رو بگذرونید.
تمرین: فکر کنم بهتر باشه او زندگی کردن در منزل رو شرع کنه.
ترک تحصیل کردن
Definition: leave school or college without finishing your studies.
Ex: he dropped out at the end of the year.
در پایان سال ترک تحصیل کرد.
تمرین: از دانشگاه متنفر بودم برا همین در پایان اول سال ترک تحصیل کردم.
بالعکس، در مقابل
Definition: used for talking about ways in which two people or things are different.
Ex: I help my parents a lot. By comparison my little brother never likes to do it.
من به پدرومادرم کمک میکنم ولی بالعکس داداشم هچوقت دوست نداشته این کارو بکنه.
تمرین: ورزش کردن باعث تخلیه انرژیت میشه بالعکس بازی های کامپیوتری شما رو افسرده می کند.
پاسخ تمارین
1- we must act now because time is running out.
2- I got stuck on one question.
3- if I get stuck on a question, I miss it out.
4- my heart began to race and my mind went blank.
5- I breathe in and out slowly to calm myself.
6- his French is not up to much but his German is excellent.
7- things went from bad to worse in a matter of days.
8- I think she would be better off living at home at her age.
9- I hated university, so I dropped out at the end of the first year.
10- Playing sports makes you blow off some steam. by comparison, computer games tend to feel you down.
برای ورود به ویدیو و آزمون مرتبط کلیک کنید.
واحد تحقیق و توسعه زبان های خارجه اشراق