اصطلاح موردنظر خود را اینجا بیابید...
oxford Idioms and Phrasal verbs (141-150)
درگیر چیزی شدن / غرق در چیزی شدن
Definition: INF become so involved with the details of sth that you can not make any progress.
Ex: it's important not to get too bogged down.
این مهمه که بیش از حد درگیر نشی.
تمرین: وقتی شما مشغول کار هستی معمولا درگیر جزئیات می شوید؟
حل کردن / تمرین کردن/درک کردن
Definition: solve a problem by considering the facts.
Ex: the plot is very complicated,it will take you a while to work it out.
دسیسه بسیار پیچیده است مدتی وقت شما را خواهد گرفت تا آن را متوجه شوید.
تمرین: سوالاتی رو تمرین کن که مهم هستند.
ذکر شدن/ برخاستن/ (در اینجا به معنای در امتحان آمدن)
Definition: If a question,number,name,etc, comes up, it is selected and appears somewhere (in this case in an exam appear)
Ex: these questions might come up.
این سوالات ممکن در امتحان بیاد.
تمرین: حدس میزنی کدام موضوعات در امتحان خواهند بود؟
خدا خدا کردن/ امید داشتن به اتفاق خوب
definition: Hope for good luck or succces.
Ex: I am just keeping my fingers crossed for tomrrow.
من فقط برای فردا خدا خدا می کنم.
تمرین: دست به دعا خواهم بود که همه چیز خوب پیش بره.
دنیا که به آخر نمی رسه/ شکست بزرگی نیست
Definition: INF it is not the worst thing that could happen.
Ex: it's not the end of the world if I fail.
دنیا به آخر نمی رسه اگه من قبول نشم.
تمرین: تا حالا حسی کردی که اگه خانواده ات رو از دست بدی دنیا به آخر میرسه؟
با جدیت شروع به انجام کاری کردن
Definition: begin to do sth and give serious attention to it.
Ex: it's time we got down to work.
حالا دیگه وقتش هست که کار رو شروع کنیم.
نکته: it's time to do sth به معنای وقت آن است تا کاری انجام شود مثال:
It's time to go home.
وقت رفتن به خونه است.
اما چنانچه بعد از این عبارت یک فاعل و فعل زمان گذشته باشد ترجمه آن : حالا دیگه وقتش شده به معنای اینکه برای انجام کاری فرصت کم است و یا زمان انجام کاری گذشته و باید زودتر انجام شود.
مثال:
It's time you paid me back.
پول منو پس بده حالا دیگه ( از موعد مقرر آن گذشته است)
تمرین: ما باید یکسری صحبتهای جدی رو باهم داشته باشیم.
تمام تلاش خود را کردن/ از جان مایع گذاشتن
Definition: you try as hard as possible to achieve something.
Ex: I can only do my best.
فقط می تونم تمام تلاشم رو بکنم.
تمرین: تام تمام تلاش خودش رو نمی کنه.
موفق باشی/ آرزوی موفقیت برای دیگران کردن
Definition: If you say ' Good luck' or ' Best of luck' to someone, you are telling them that you hope they will be successful in something they are trying to do
Ex: He expected everyone to wish him the best luck, but nobody did it.
از همه انتظار داشت براش آرزوی موفقیت کنند ولی هیچکس اینکارو نکرد.
تمرین: همیشه برات آرزوی موفقیت کردم.
بیدار ماندن.
Definition: go to bed later than usual.
Ex: the night before an exam, I stay up and revise.
شب قبل امتحان بیدار می مانم و مرور میکنم.
تمرین: دیشب تا دیر وقت بیدار موندم تا مقاله رو تموم کنم.
حواس خود را جمع چیزی کردن در حال انجام کاری دیگر/ نیم نگاهی داشتن به چیزی
Definition: To focus part of one's attention on someone or something else.
Ex: I keep one eye on the clock during the exam.
در طول امتحان یه چشمم به ساعت هست.
تمرین: حواسم جمع ساعت بود که خاطرم جمع باشه از قطار جا نمونیم.
پاسخ تمارین
1- do you ever get bogged down in details when you are working?
2- work out which questions are important.
3- which topics do you guess will come up in an exam
4- I will be keeping my fingers crossed that everything goes well.
5- Have ever felt it will be the end of the world if you lose your family?
6- we need to get down to some serious talking.
7- Tom isn't doing his best.
8- I have always wishe you the best luck.
9- I stayed up late last night to finish an essay.
10- I kept one eye on the clock to make sure we did not miss our train.
برای ورود به ویدیو و آزمون مرتبط کلیک کنید.
واحد تحقیق و توسعه زبان های خارجه اشراق